#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_55
زنده بمونه!!!!!!خودم هم دوتا سیب خوردم و بلند شدم تا تیر و کمان.و چندتا وسیله ی مهم دیگه رو از
روی زین اسب ها برداشتم. منطقه ی مرموز پشت همین درختها بود و اصلا نمیتونستیم با اسب بریم.
چون هر اتفاقی ممکن بود بیفته!!!!!
برای همین بعد از برداشتن وسایلم اسب هارو رم دادم تا برگردن به شاینتلند!!!!!!خب اسب ها آموزش
دیده بودن تا در مواقع ضروری بتونن خودشون بدون سوار به شاینتلند برگردن!!!!!
وقتی برگشتم درست با این دختر فضول رخ در رخ شدم!!!!!درحالی که میوه ی توی دهنش رو قورت
میداد و چشماش از حدقه بیرون زده بود گفت:
-تو اونا رو رم دادی؟؟؟؟حالا چجوری راهمون رو ادامه بدیم؟؟؟؟؟
از بازوش گرفتم و درحالیکه دنبال خودم میکشوندمش گفتم:
-خوب گوش کن ببین چی میگم. تا چند دقیقه ی دیگه میرسیم به منطقه ی مرموز و تو.......
میون حرفم پرید و با کنجکاوی پرسید:
-منطقه ی مرموز چیه؟؟؟؟؟
-آخرین بارت باشه میون حرفم میپری. وگرنه دفعه ی دیگه کاری میکنم که نتونی حرف بزنی!!!!!
-ب.......با........باشه باشه!!!!!!
-خوبه!!!!منطقه ی مرموز یه جنگله!!!!!یه جنگل که باید هر اتفاقی رو توش پیش بینی کنی.ممکنه روح و
خون آشام ببینی. یا درختها حرکت کنن و گل و برگها چنگال داشته باشن!!!!!هر اتفاقی افتاد. تاکید
میکنم هر اتفاقی،تو از من جدا نمیشی. چون عواقب خوبی در انتظارت نیس. اینو بهت میگم تا هم
بترسی هم حساب کار دستت بیاد!!!!!این جنگل محل زندگی ببرهای اصیله.......
romangram.com | @romangram_com