#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_50
-منو چی فرض کردی؟؟؟؟یه احمق؟؟؟؟میخوای ولت کنم تا فرار کنی؟؟؟
-بابا احمق چیه؟؟؟؟فرار کجا بود؟؟؟؟دستشویی دارم!!!!!
دسشویی؟؟؟؟اون دیگه چی بود؟؟؟
-دسشویی چیه؟؟؟؟
با چشایی که از تعجب گرد شده بود گفت:
-یعنی واقعا نمیدونی چیه؟؟؟؟
موهاشو ول کردم و کنارش رو زمین نشستم.
-نه نمیدونم......تو بگو!!!!!
در حالیکه خودش رو جمع و جور میکرد گفت:
-خب مگه شما غذا میخورین دسشویی نمیرین????فکر کنم شما بهش میگین دس به آب!!!!!
هیچی نگفتم. فکرم مشغول بود. خوب به من چه که دسشویی چیه??? ولی میخواستم ببینم که اون
چطور با منی که اون همه اذیتش کردم حرف میزنه. بدون اینکه نگاهش کنم زنجیر دور دستش رو باز
کردم و به سمت آهویی که الان بریان شده بود رفتم!!!!!!!
تیارانا:
خداروشکر زنجیر هارو باز کرد. وگرنه آخرسر کار دست خودم میدادم والا!!!!!!!!!!!!واااا!!!!اینم یه
چیزیش میشه هااااا.کلا تعادل روانی نداره بدبخت!!!!!سرمو کج کرده بودم و درحالیکه لبامو غنچه
romangram.com | @romangram_com