رمان بازمانده ای از طبیعت

#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_33

-سرورم اون دختره بهوش اومده مدام داره داد و فریاد میکنه. چیکار کنیم؟؟؟؟؟
-خوب ،خوب مثل اینکه دختر کوچولومون حالش بهترشده .......
-چه دستوری دارین قربان؟؟؟
-به اتاق شکنجه ببرینش.......
-کدوم یکی عالیجناب؟؟؟؟؟؟
-همونی که توی سیاه چاله......
-ولی قربان اون......
سریع برگشتم و با خشم توی چشماش نگاه کردم که از ترس سریع اطاعتی گفت و بعد از احترام
رفت!!!!خب حقم داره!!!شکنجه گاهی که توی سیاه چاله،واقعا وحشتناکه!!!!!بعد از چند دقیقه منم رفتم
اونجا......

**********
تیارانا:
واقعا سخته که توسط یه شیطان دزدیده بشی و از همه بدتر اینکه تورو بعد از بهوش اومدن،به تختی
ببندن که با هر حرکت. با کوچکترین حرکتی،دست ها و پاهات توسط اون میله ها کشیده بشه!!!!و این
در حالی باشه که تو نتونی طاقت بیاری و هی تکون بخوری و شاهزاده ی شیاطین با لذت به زجر
کشیدنت نگاه کنه. از درد نالیدم:
-وحشی.......عوضی.........آشغال....

romangram.com | @romangram_com