#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_132
-که چی بشه؟؟؟
عصبانی از گیج بودنش فریاد زدم:
-که چی بشه؟؟؟؟خب معلومه!!!!!باید بازمانده رو پیدا کنیم!!!!!
سیخ در حالیکه چشماش از حدقه بیرون زده بود نشست و تند گفت:
-باشه باشه!!!!ببخشید که نفهمیدم!!!!!
لبخند دندون نمایی زدم و دست به کمر به اطراف سر کشیدم و آروم صدا میزدم:
-پرسا؟؟؟کجایی؟؟؟؟بیا که ما اومدیم!!!!!!پرسایی!!!!!عزیزم!!!فدات شم!!!!مارو فرستادی دهن شیر با
بدبختی جون سالم به در بردیم. حالا نمیای؟؟؟؟
صدای خنده های ریز شخصی رو شنیدم. به پشت سرم نکاه کردم که دیدم کارل شکمشو گرفته و داره
میخنده!!!!!دستمو به کمرم زدم و با عصبانیت ساختگی گفتم:
-دیوونه شدی به لطف خدا؟؟؟؟
-نه نه!!!فقط......
و باز هم زد زیر خنده!!!!در حالی که از حرص قرمز شده بودم پاهامو روی زمین کوبیدم و بهش نزدیک
شدم.با پام به پهلوش ضربه زدم و گفتم:
-مرض!!!!!حناق بگیری از دستت راحت شم!!!!به چی میخندی بچه پررو!!!!!!
پهلوشو گرفت و خندشو قطع کرد.آخ و اوخ الکی کرد و گفت:
-دست بزنم که داری!!!!
چشمامو تو حدقه چرخوندم و نفسمو صدادار بیرون دادم:
romangram.com | @romangram_com