#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_127
با لبخند گفت:
-من مطمعنم خوب میشه مطمعنم....تو صبر کنو ببین
تعجب کردم کارل و این همه مهربونی و صبر عجیبههمنطور که پا میشد گفت:
-من برم شکار کنم تو هم حواست بهش باشه
بعد از دو روز:
من در حالی که اهویی که کارل شکار کرده بود رو سرخ میکردم گفتم:
-تو چقدر صبر و تحملت زیاده کارل، من اگه جات بودم خیلی وقته رهاش میکردم...یادم میاد وقتی
زمین بودم یه گربه داشتم که وقتی مریض شد انداختمش دور!!!!
کارلم درحالی که انگار به صبرش افتخار میکرد با خرگوشه بازی میکرد(یهو به ذهنم امد کارل پدر
خوبی میشه) گفت:
-چون تو بدجنسو کم صبری یادته دوروز پیش چی بهت گفتم؟
تا امد جوابمو بده یهو...خرگوشه دوید و از پیشمون رفت...
***************
اون خون آشام ها هنوز هم دنبالمون بودن.با اینکه حالم کمی خوب شده بود ولی اگه اینبار دست اونا
romangram.com | @romangram_com