#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_120

؟چه اتفاقی افتاده ؟به گیجگام فشار اوردم و بعد اون خون اشام ترسناک یادم امد. یه لحظه لرزیدم
،عجیب بود که هنوز زندم .دوباره به اطراف نگاه کردم کارل رو دیدم که خسته به درخت تکیه داده بود
و خوابیده بود.چهرش تو خواب شبیه پسرای تخس شده بود، بلندشدم سمت رودخونه رفتم کمی اب
خوردم و با دستای که اب توشون بود به سمت کارل امدم و اب رو صورتش ریختم . با اعصبانیت و
ترس از خواب بیدارشد ولی وقتی که چشاش به من افتاد اون خشمش جاش به مهربونی داد و از جاش
بلندشد ،باعث تعجب خودمم شده بود ، یه لحظه گفتم کارم تمومه ولی حالا..... ولی حالا این قیافش
رو که دیدم متعجب شدم ....
_تیارانا خوبی ؟؟؟حالت بهتره ؟؟؟
جانمممممممم این الان با منه ؟؟؟از کی تا حالا اقا میتونه خشمش کنترل کنه ،به حق چیزای ندیده و
نشنیده .......
_اره .....بهترم .....
_خداروشکر پس جواب داد ....
_چی جواب داد ؟؟؟اصلا چه جوری من زندم ؟؟؟
_میگم برات ،بشین بگم ....
همه جریان که کارل برام تعریف کرد ،خدارو صد هزار مرتبه شکر کردم که جوجینا کمکمون کرد وگرنه
من .... حتی فکرشم برام غیر قابل تحمله. قار و قور شکم بود که سکوت بین مارو بهم زد ......
_من گشنمه ....
پوفی کشید ، معلومه که باز کلافه شده ولی جلوی خودش میگیره .

romangram.com | @romangram_com