#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_110
با شکاکی پرسید:
-از کدوم حلقه حرف میزنی؟؟؟؟
-همونی که وقتی پیش بازمانده رفت تبدیل به تاج میشه!!!!!
کمی فکر کرد و بهم نگاه کرد.با خوشحالی گفتم:
-میشه؟؟؟؟؟لطفااااااا!!!!
گفتم الان قبول میکنه و گردنبند رو میده.ولی با حرفی که زد خنده از روی لبام پاک شد.اون میخواست
مارو امتحان کنه؟؟؟؟
-یعنی چی که امتحان کنی؟؟؟؟تورو خدا ما سه هفتس که همینجوری ویلون و سیلونیم!!!!!بعد تو
میخوای مارو امتحان کنی؟؟؟؟
-من باید بدونم شما لیاقت اینو دارین که انگشتر رو داشته باشین یا نه!!!!!
از روی اجبار خواستم بگم باشه که کارل منو کشید یه گوشه:
-تیا واسه چی شرطش رو قبول میکنی؟؟؟؟مطمئنی که انگشتر دست این دخترس؟؟؟؟؟
-کارل ما چاره ای نداریم.باید قبول کنیم.
-ولی این یه ریسکه تیارانا!!!!!!!
-حداقل شانسمونو امتحان کردیم.
کلافه و دودل بود.خب حقم داشت تو این چند روزه اتفاقات عجیب و غریب زیاد برامون رخ داده بود:
-میدونی که جونت به خطر میفته؟؟؟؟
لبخند مهربونی بهش زدم.باید بهش امید میدادم نباید ته دلش رو خالی میکردم:
romangram.com | @romangram_com