#بازمانده_ای_از_طبیعت_پارت_108
داره؟؟؟؟؟؟
*************
این جنگل زیادی بزرگ بود و من دیگه داشتم خسته میشدم.این کارل بیشور هم که هرچی میگم خسته
ام.میگه پنج دقیقه ی دیگه یه جا استراحت میکنیم!!!!بابا من یه آدم معمولیم و تو یه شیطان!!!!آخه
عزیز من چرا ما دوتا رو باهم مقایسه میکنی؟؟؟؟؟به لباسش چنگ زدم و نالیدم:
-کارل بخدا دیگه خسته شدم!!!!بشین!!!!!
-پنج دقیقه ی دیگه ........
با عصبانیت حرفشو قطع کردم:
-پنج دقیقه پنج دقیقه!!!یک ساعته داریم راه میریم.پنج دقیقه نشد؟؟؟
-ااااا؟؟؟؟باشه پس بشینیم!!!!!!
دهنمو کج کردمو اداشو در آوردم:
-اااا؟؟؟؟باشه پس بشینیم!!!!!!چه عجب فهمیدی!!!!!
-غر نزن بشین!!!!
-اگه نمیگفتی هم همین کارو میکردم!!!!
روی زمین نشستم که چشمم به یه پرنده ی زخمی خورد. چهار دست و پا خودمو رساندم بهش.رنگش
زیادی عجیب و غریب بود!!!?سرمو کج کرده بودم و بهش نگاه میکردم.
romangram.com | @romangram_com