#باز_آ_و_بر_چشمم_نشین__پارت_42
***
وقتی به خانه برگشتیم یکراست به اتاقم رفتم و به کمک شهره موهایم راباز کردم .. با اینکه زیبایی به آتن شکل حس خوبی داشت اما در کل ناراحت کننده بود و ایجاد سردرد می کرد .
با یک دوش کوتاه موهایم بهحالت اول بازگشت و این حالم را خیلی بهتر کرد ….
مادر و عزیز جون که روز گذشته به همراه حاجی بابا آمده بود ؛ نشسته بودند .. مادر فنجانی چای مقابل او گذاشت و با دیدن من لبخندی زد : راحت شدی ؟
عزیزجون هم گفت : محبت دیدی دخترم عین ماه می درخشید … می دونم از فردا خواستگارا پاشنه ی در خونه تونو از جا در میارن …
به اعتراض گفتم : اِ… عزیز جون این چه حرفیه … حالا کی خواست شوهر کنه …
مادر آهی کشید : اما هر دختری بالاخر یه روزی به خونه ی بخت می ره ….
واشک هایش راه گرفت به روی گونه اش : دلم رفتن هیچ کدومو طاقت نمیاره … مخصوصا شیرین که همدم و مونسمه …
دستم را دور گردنش انداختم و صورتش رابوسیدم : مگه من مردم مامان ؟ خودم مونست می شم … من که نمی خوام شوهر کنم …
و از خودم پرسیدم واقعا چنین قصدی نخواهم داشت ؟ نمی دانستم … همه چیز بستگی به تو داشت … من فقط تو را می خواستم … قلبم فقط به تو آشنا بود و بس . غریبه را می خواست چکار ؟
دقایقی در کنار آن ها ماندم . مادر آرام شد . پدر و حاجی بابا که آمدند مادر برای آن ها هم چای برد و من به اتاقم رفتم … شیرین و رامتین هم لحظاتی بعداز راه رسیدند .
دلم می خواست پیش از خواب تو را ببینم .
به پشت پنجره رفتم . اما با پرده ی کشیده شده ی اتاق تو اخم هایم در هم رفت … پس از من دلخور بودی … نمی دانم … شاید هم … اما نه … تو هم به دیدن قبل از خواب من عادت داشتی … این را خوب می دانستم …
پنجره ی اتاقم را میبستم که صدایت را شنیدم : بیا پایین.
تعجب کردم .. تو در حیاط بودی … از لابه لای شاخه ها تو را دیدم … پایین پنجره ام ایستاده بودی … صدایت آرام بود .
نمی توانسنم نیایم . من به تو معتاد شده بودم .
روسری ام را پوشیدم و آمدم پایین … بی آنکه اجازه دهم کسی متوجه شود . شیرین و رامتین که از راه رسیده بودند حواس خانواده ام را پرت کرده بود .
از ساختمان خارج شدم و به سمت تو که در قسمت کم نور تر حیاط نزدیک به باغچه ایستاده بودی آمدم . لباس راحتی به تن داشتی …
نگاهت به من بود . گفتم سلام .
ــ سلام …
چون سکوتت طولانی شد گفتم : گفتی با من کار داری …
لحنم ناخواسته سرد بود .
romangram.com | @romangram_com