#باورم_شکست_پارت_99

- سلام به روی ماهت. خوبی دایی؟
- ممنون. بد موقع که زنگ نزدم؟
- برای شما هیچ موقع بد موقع نیست.
ابراز احساسات دایی فهیم را دوست داشت. بوی مادرش را می داد. تنها بازمانده ی خانواده ی مادری اش.
از آن خانواده فقط یک دایی برایش مانده بود که آن هم نصف و نیمه بود. یک جورهایی بود و نبود. دلش بیشتر خواستنش را می خواست اما این مرد همیشه ساکت عمری بود که فرار را بر قرار ترجیح می داد و تنهایی را بیشتر می پسندید. نصیحت های خان جون و مونس هم که افاقه نمی کرد و کماکان مرغش یک پا داشت.

- یلدا دایی حواست با منه؟
- بله بله. ببخشید.
- از درس و دانشگاه چه خبر؟
- همه چیز امن و امان.
- مشکلی بود میدونی که هستم.
- لطف شما همیشه به من رسیده.
- کسی رو ندارم غیر از تو گل دختر.
- پس معلوم شد چرا...

romangram.com | @romangram_com