#باورم_شکست_پارت_97

دستهای ظریف نرگس را در دست گرفت و آرام نوازش کرد.

- شما فقط خانومی کن و تاج سر من باش.
- امیر ارسلان.
- هنوز همون جور میگی امیر ارسلان.
- و دقیقا حال و روز شما هم همون میشه؟
- همون میشه.
راه و رسم که بلد باشی ، می شود یک عمر عاشقی کرد و نرگس این راه را چشم بسته می رفت. پر بود از عطر سادگی و مهر و محبتش را با سخاوت ارزانی امیرانش می کرد. با طنازی پشت چشمی نازک کرد و تابی به گردنش داد و از پشت میز بلند شد.

- داشتیم نرگس؟
- چی داشتید؟
با صدای امیر آرمان قدمی عقب گرد کرد و صاف سر جایش ایستاد. گوشش را می پیچاند هم کم بود برای درد دلش. این پسر از همان اول هم خروس بی محل بود. نیشخند نرگس را هم باید به درد دلش اضافه میکرد.
نگاهش روی امیر آرمان بود که بیخیال در یخچال جستجو می کرد و انگار نه انگار اتفاقی افتاده است. از کنار نرگس خندان که می گذشت دستش را گرفت و همراه با خود از آشپزخانه بیرون کشید و خنده ی سرخوش نرگس سر امیر آرمان را از یخچال بیرون کشید و با ندیدنشان جفت ابروهایش بالا پرید و لبخندی مرموز روی لبش نشست.


romangram.com | @romangram_com