#باورم_شکست_پارت_86
- مأموریت تمام؟
- اختیار دارید. میشه جناب سرگرد باشه و کاری لنگ بمونه.
- مامان جان ، کاش میذاشتی کنار این شغل پر استرس رو.
- نرگس...
این یعنی خاتمه ی بحث. بارها به امیر آرمان گفته بود نگران است اما تب و تاب خدمت در این پسر زیادی بود و تن به کناره گیری نداد. دل نگرانی های نرگس را با روش خودش آرام می کرد ، اما تمام مدت ذهنش درگیر سختی کار و سلامت این پسر بود.
- جواب مناقصه بیاد ،آمادگی اجرا داری؟
- البته.
- کاری بود بگو.
- ممکنه من از شما چیزی بخوام ،اما امیر آراد هرگز.
نگاهی به برادرش انداخت که بی ریا محبت خرج میکرد و در دلش ستود این مناعت طبع را.
- بخورید مامان جان، سرد شد.
نرگس با درایت ذاتی اش آرامش را محور این خانه کرده بود و حاضر آماده محبت خرج می کرد برای عزیزانش ،بی چشمداشت.
romangram.com | @romangram_com