#باورم_شکست_پارت_87
جانش بودند این سه مرد. هر چه بود و نبود در این سه امیر خلاصه شده بود. الحق و الانصاف هم که آن سه نرگس را مانند دری گرانبها محافظت می کردند و ارج می نهادند.
- دستت درد نکنه مامان.
- نوش جونت مامان جان.
- امیر آراد صبر کن.
از جایش بلند نشده دوباره نشست.
- اوضاع شرکت رو به راهه؟
- چطور مگه؟
- امروز امیدی یه چیزهایی می گفت.
- من از اول هم با اومدن دختر خانمشون به شرکت موافق نبودم.
- منظورت اینه که ...
- یک اختلاف حساب جزئی بوجود اومده بود که حل شد.
- خیالم از بابت تو و کارهات راحته، اما...
romangram.com | @romangram_com