#باورم_شکست_پارت_82

- چرا نشه پدر جون، همگی میریم.
- نمی دونید چقدر دلم هوای حرم رو کرده.
- مهر آقا از دل نمیره.
دلش از حالا سرخوش شده بود و بی تاب ضریح آقا.


- یک نذری هم من دارم مه لقا.
سرش به سمت مونس برگشت و جرقه ای ذهنش را روشن کرد.
- گمون نمیکنم درست شدنی باشه.
- مگه تو میدونی نذر من چیه؟
- البته که میدونم.
- و...؟!
- من درست شدنی نیستم.
کوبش دستش ، مونس را چند سانتی بالا پراند و دخترک سرخوش از کشف بزرگش ، مونس را در آغوش گرفت و به خود فشرد.

romangram.com | @romangram_com