#باورم_شکست_پارت_81

- قسمتی از کار انجام شد.
- پس با این حساب دوباره باید بری؟
- گمون کنم نوبت زیارت شما هم نزدیک باشه.
- اگر بشه منم بیام و زیارتی هم داشته باشم که عالی میشه.
- ان شاء الله.
دلش پر پر میزد برای صحن و حرم. یک سالی می شد مشرف نشده بود. خودش اینجا بود و دل و سرش آنجا.

- پدر جون اگر رفتنی شدید ، کی میرید؟
- به همین زودی.
دستانش را محکم به هم کوبید . قهقهه ی پدر جون، چشم غره های خان جون و مونس جانش را خنثی کرد و به سمتش رفت.

- میشه منم بیام.
دستانش را قاب صورتش کرد و خیره در چشمانش ماند.


romangram.com | @romangram_com