#باورم_شکست_پارت_80
- سرقت ادبی؟
- همیشه شعبون، یک بارهم رمضون.
- این یعنی عزیز کرده ی شما نیستم؟
دستش را دورش حلقه کرد و او را به خود فشرد.
- کی این حرف رو زده؟
- رمضون.
صدای خنده بود که فضای آشپزخانه را پر کرد و دلش را سر ریز از خوشی. عروسک را به فراموشی سپرد . تلاشش برای شاد کردن اطرافیانش بی شائبه بود.
پیر شوی خان جون و زنده باشی پدر جون و زیر زبان گویی عمه مونس چرخید و چرخید و در نهایت کنج دلش نشست و گل لبخند را سنجاق صورتش کرد.
دارچین جان، عطر و بویی راه انداخته بود مثال زدنی. بوی دارچین را به مشامش فرستاد و سینی به دست وارد سالن شد.
- حالا کار انجام شد.
romangram.com | @romangram_com