#باورم_شکست_پارت_74
- شما همدیگه رو میشناسید؟
- بله . ایشون دانشجوی من هستند.
نگاهش را از یلدا کند و به سمت تابان بزرگ چرخید و در نهایت متانت دستش را گرم فشرد و سلامی گفت.
- جالب شد امیر آراد خان.
- چی جالب شد؟
- آشنایی ما با خاندان تابان.
جای تعجب داشت ،اما جالب را نمی دانست. غافل از اینکه دنیا چرخ گردون است و جایی به همدیگر می رسیم که خیالش را هم نمی کنیم.
- پدر جون بریم؟
- بریم بابا.
سرش را به سمت برداران محتشم چرخاند و...
- خوشحال شدم از آشنایی با شما مردان جوان.
romangram.com | @romangram_com