#باورم_شکست_پارت_57
رویا پردازی هم عالمی بود. یک گوشش به حاج شوکت بود و یک گوشش به مکالمه آن دو. هر جور حساب می کرد، بیشتر به درست بودن کارش ایمان پیدا می کرد. حاج شوکت را با ببخشیدی تنها گذاشت و به سمت آنها رفت.
- مبارک باشه
- ممنون یلدا جان.
- جناب شوکت زحمتش رو کشیدند.
- اختیار دارید خانمها.
حاجی و آرزو که به جمع اضافه شدند. کم کم بازار خداحافظی گرم شد و دخترها عزم رفتن کردند.
- لطف کردید حاجی.
- حاج خانم و حاج آقا گردن من حق دارند.
- اختیار دارید. ما دیگه رفع زحمت کنیم.
- امیدوارم از خریدتون راضی باشید.
- لطف شما همیشه شامل حال ما بوده
وقت خروج ،استادانه بهار را با امیرحسین خان شوکت هم قدم کرد و بی توجه به نگاه های معنا دار آرزو به زحمت جلوی خنده اش را گرفت و در نهایت ادب از شوکت ها خداحافظی کرد و به سمت ماشینش رفت.
romangram.com | @romangram_com