#باورم_شکست_پارت_39


- صبح که میرفتی خوب بودی که.
- آره، یهو میاد دیگه.
- دارو خوردی که؟
- بله خان جون. اما می دونید که تا دوره اش طی نشه خلاصم نمی کنه.
دستش را گرفت و به سمت مبل برد. نشست و سر یلدا را روی پایش گذاشت و شقیقه هایش را ماساژ داد. دستهای خان جون که رو شقیقه اش نشست، نرم نرمک ذهنش پر تشویش آرام گرفت.

- بازم؟
- آره. بچه ام رنگ به رو نداره.
- دارو هاشو خورده؟
- میگه خوردم.
مونس بالای سرش بود اما توان سلام گفتن را نداشت .دست مونس که روی دستش نشست ، لبخندی روی لبش لبش نشست.

- من برم چای بیارم، میخوری که؟

romangram.com | @romangram_com