#باورم_شکست_پارت_32
- میشه؟
- آقای حشمتی، لطفاً تا فردا دستم برسونید.
- خیالتون راحت. میشه چند دقیقه ای تا کلاس بعدی در خدمتتون باشم.
پیشنهادش شاید برای هر کسی وسوسه کننده بود، اما برای یلدا و عقایدش نه. نه اینکه ترس ازهمکلام شدن داشته باشد، اما خب موضوعیتی هم برای این کار نمی دید. پس باید محترمانه درخواستش را رد میکرد.
- من و خانم احمدی جایی کار داریم. معذرت میخوام که نمی تونم در خدمتتون باشم.
حشمتی در دل لعنت به این شانسش گفت و باز هم کیش این هم همکلاسی محبوب شد.
- باشه. هر چند حیف شد ،اما ...
- این هم جزوه. با اجازه ی شما.
اجازه ی حرفی را به او نداد و به سرعت از کنارش رد شد. ترسو نبود اما زیادیی هم شجاع نبود. از وقتی که به یاد داشت، خان جون بود و نصیحت های ریز و درشتش که احتیاط شرط عقل است و چه و چه و چه...
- تو فکری.
romangram.com | @romangram_com