#باورم_شکست_پارت_173

- نمیخواد بابا جان، آدرس دقیق دارم با شماره واحد.
سری تکان داد و از ماشین پیاده شد. ریموت را زد و به سمت برج به راه افتاد.
وارد اتاقک آسانسور شدند و دکمه پنج را فشرد. اصلاً نمیدانست کجا می روند. نه چیزی پرسیده بود، نه چیزی شنیده بود.
آسانسور که از حرکت ایستاد از اتاقک خارج شد و به دنبال پدر جان به راه افتاد.

"شرکت مهندسی ساختمانی محتشم"
از شوک عبارت روی تابلو در نیامده بود که قامت سوغاتی روبرویش قرار گرفت. اینجا چه می کرد. اصلاً چه خبر بود ؟

- سلام عرض شد بفرمایید.
- سلام مهندس جان.
دستی پشتش قرار گرفت و به سمت داخل هدایت شد.

- شما خوب هستید؟
- یلدا ، بابا جان با شما هستن.

romangram.com | @romangram_com