#باورم_شکست_پارت_165


- نرگس جان من توضیح میدم.
- مطمئن؟
سرش را تکانی داد و دلش رفت برای این نرگس شر و شور که هنوز گیر می انداخت و حرف کشی می کرد.

- حالا اینا مهم نیست. یه قرار ملاقات می خواست جناب تابان.
- با من؟
- راجع به یک پروژه ی ساخت.
- و جنابعالی زحمت معرفی بنده رو به عهده داشتی.
- پیش میاد.
سرش را تکانی داد و ماگ را از روی میز برداشت و جرعه ای نوشید.
- فردا ساعت سه خوبه؟
در نقش منشی وظیفه شناس، ساعت هم تعیین کرد و خلاص. چیزی می توانست اضافه کند؟ قطعاً نه.


romangram.com | @romangram_com