#باورم_شکست_پارت_164
نگاه مشکوک نرگس و لبخند امیرآرمان کلافه اش می کرد.
- خانم تابان دانشجوی من هستند که به طور اتفاقی پدر بزرگشون رو هم تو فرودگاه دیدم.
- یلدا کیه پس؟
- نرگس...
- امیر ارسلان اجازه بده.
- مامان لطفاً. موضوع چندان بغرنجی نیست.
- امیر آراد...
یلدا از کجا وارد شد که از زبانش پرید بیرون. اصلاً چرا باید توضیح می داد؟
- منتظرم.
- یلدا همون خانم تابان هستن.
- این رو که فهمیدم.
- پس؟
- خانم تابان یهو شد یلدا. این رو نمی فهمم
چنگی به موهایش زد و در نهایت...
romangram.com | @romangram_com