#باورم_شکست_پارت_151

- بیا مامان جان.
دو پسر تنومند و رعنا که در آغوش نرگس جای گرفتند ،حالش توصیف ناشدنی بود. هر سه را دوست داشت ، بالا تر از جان. حظ می برد از وجودشان.
آبرو و اعتبارش بودند و الحق رو سفیدش کرده بودند. دلش رفت برای مادرانه های نرگس که در کنار این دو پسر ، دلش آرام بود و به وجودشان افتخار می کرد.

- اگر ابراز علاقه اتون تموم شد، شام بخوریم.
مادر را رها کرد و دست امیر آرمان را کشید و به سمت بالا برد.

- مگه نگفتم فقط من؟
- امیر ارسلان؟!!
- بچه هات هستن که هستن، مرد شدند .
- الهی قربونشون برم.
- لازم نکرده.
خنده ی نرگس که بلند شد، امیر ارسلان دستانش را دور نرگس پیچاند و بوسه ای از سر قدرانی و محبت روی موهایش نشاند.


romangram.com | @romangram_com