#باورم_شکست_پارت_119

خواب و خواب و خواب. بهترین کلمه و حالت برایش در این لحظه و مکان بود . دنیای خواب را با کمال میل پذیرا شد و بدون هیچ مقاومتی به خوابی عمیق فرو رفت.

- یلدا خانم . بلند شو مادر.
- سلام. صبح بخیر.
- سلام به روی ماهت. بلند شو که چیزی تا ظهر نموده.
نگاهش که به ساعت افتاد، برق از سرش پرید. عمه مونس چطور به خدمتش می رسید را نمی دانست. موهای آشقته اش را پشت گوشش فرستاد و نگاهش را تا نگاه خندان خان جون بالا آورد.

- مونس رفته جایی. هنوز برنگشته.
- الهی شکر؛ وگرنه من رو بیچاره میکرد.
- دیروز خسته بودی. کاملاً مشخص بود.
- بیشتر بی حوصله بودم.
- علت خاصی که نداره؟
دستانش را آزاد کرد و از جایش برخاست.
- نه خان جون. گاهی پیش میاد.

romangram.com | @romangram_com