#باورم_شکست_پارت_117

- راست میگن عمه جون. من خانم فهمیده ای هستم.
- بشین تا بقیه تعریفت کنند.
- دخترم خانم و عاقل و فهمیده ست.
دستان مونس از دفاع جانانه ی خان جون که به هوا رفت و پرچم تسلیم را برافراشته کرد ،خنده فضا را پر کرد و دلشان را از خوشی پر.
- از دایی فهمیم چه خبر؟
- باهاشون صحبت کردم. پنج شنبه میان اینجا.
- عالی شد. منم میتونم باهاش صلاح و مشورت کنم.
- مهندس آینده ی این مملکت جلوتون نشسته پدر جون.
کلمه ی مهندس حس خوشی را به دلش سرازیر کرد. چیزی نمانده بود تا آرزوی علی اش به تحقق برسد و دخترش خانم مهندسی قابلی شود.

- البته مهندس بعد از این.
- پدر جون، داشتیم؟
- گمونم باید در مورد دفاعیه از شما در برابر عمه مونست تجدید نظر کنیم.
این بار دستان یلدا بالا رفت و آرام سر جایش نشست. حرف حساب جواب نداشت.

romangram.com | @romangram_com