#باورم_شکست_پارت_115
- حالا ان شاء الله کی دست به کار میشی؟
- کارهای مقدماتی انجام شد ؛ دیگه کار روی روال میفته.
- برآورد هزینه شده؟
- دقیقاً نه.
چای را تعارف کرد و روی مبل نشست و فنجان چایش را برداشت. تا همینجا هم دیر شد بود. باید زودتر می فهمید چه خبر است وگرنه امشب را راحت نمی خوابید.
- پدر جون چیزی شده؟
- نه بابا . داریم در مورد ساخت و ساز حرف می زنیم.
خب این هم که همان شد. بی خبری دردی بود فرساینده، اما کنجکاوی کشنده بود. کاش یک نفر محض رضای خدا میگفت ساخت و ساز چه؟
- پدر جون قرار تو یک روستا مدرسه و درمانگاه بسازه.
دهانش را طلا می گرفت کم بود. در نهایت و طبق معمول خان جون بود که ریشه کنجکاوی را خشکاند و راحتش کرد. ذوق و شوقش را پنهان کرد و نگاهش را به آنها داد.
- چه خوب. این عالی.
romangram.com | @romangram_com