#باورم_شکست_پارت_11
- حقیقت . هرچند گمون میکنم طوری تربیت شدی که بتونی از پس خودت بربیای، اما مادر قربون قدت بره ، زمونه نا امن شده. تا بری دانشگاه و برگردی هزار سلام و صلوات میفرستم تا سلامت برگردی.
یلدا فنجان خالی را روی میز گذاشت و از جایش بلند شد و تنگ در تنگ خان جون نشست.
- خان جون موهامو میبافی؟
خان جون سری تکان داد، دست پیش برد و موهای دخترک را تار در تار گره زد. بافت و بافت و در دل هزار الله اکبر نثار این گسیو کمند کرد.
- خان جون ، قصه
این را گفت و غش غش خنده اش به هوا رفت. خان جون آرام ضربه ای به کتفش زد و یلدا آخی مصلحتی چاشنی خنده اش کرد.
- صد بار این قصه رو گفتم برات دختر خانم.
- حالا میشه صد و یکمین بار.
- یلدا گاهی عین یه خانم محترم رفتار میکنی وگاهی عین یه بچه ی 5 ساله.
- خان جون جونم...
- شما فردا دانشگاه نداری مگه؟
romangram.com | @romangram_com