#برده_رقصان_پارت_37
استاوت گفت:
- اگر او هم جای من بود همین کار را می کرد.
- تو موجود لعنتی کثیفی هستی، استاوت.
استاوت بآرامی از ننویش گفت:
- هیچ فرقی با تو یا هر کس دیگری ندارم.
اسمت گفت:
- تو همدست ناخدا هستی. هیچ فرقی با هم ندارید، فقط او جاه طلب است.
استاوت گفت:
- ممکن است درست باشد. ای کاش جاه طلبی کاتورن را داشتم، در این صورت مرد ثروتمندی می شدم.
او خندید، و سپس صدای «ند» را شنیدم که می پرسید:
- چه کسی پرویس را لو داده است.
اسمت گفت:
- تعجب نمی کنم اگر خود استاوت او را لو داده باشد.
استاوت گفت:
- نه، نه. من این کار را نکردم. فکر می کنم اسپارک مرا دید؛ اما متوجه هستد که...
انگار دربارۀ بهترین راه تابیدن طناب بحث کند، با حالتی دوستانه اینطور ادامه داد:
- من و پرویس با ناخدا اسپارک قبلاً سفر کرده ایم و به نظرم به من کمی بیشتر از او لطف دارند.
دیگر نمی توانستم تحمل کنم. احساس می کردم که سرم باد کرده و گونه هایم آتش گرفته است.
چرا پرویس دزدی تخم مرغ را انکار نکرد؟ نمی توانستم کلمۀ مناسبی برای رفتار استاوت بیابم.
چرا سایر مردان او را گرفتند و پرتش کردند؟ چرا پیش ناخدا نرفتند تا مقصر اصلی را لو دهند؟ چرا استاوت با
اینکه در این کنج نمناک و تاریک راضی به نظر می رسید و بوسیلۀ یکی از همکارانش متهم به خیانت وحشتناکی بود،
اینقدر آرام بود. استاوت بیحرکت و بیشرم خوابیده بود و اکنون می توانستم به روشنی صدای خرخر رضایتمندش را
بشنوم.
شارکی و اسمیت، صبح، پرویس را پایین آوردند. «ند» یک ششۀ مرهم از جعبۀ دارویش برداشت و آن را به زخمهای
romangram.com | @romangram_com