#برده_رقصان_پارت_26

- اگر مرا گاز بگیرند چی؟
جواب داد:
- تو هم گازشان بگیر. موقعی هم که باران می بارد کمک کن که بشکه های چوبی را برای جمع کردن آب تازه
بیرون بگذاریم. کرمها و سوسکها با ذخیره هایمان به نوایی می رسند. ما می توانیم در توفان با دکلهای شکسته دوام
بیاوریم؛ اما بدون آب، همگی خواهیم مرد.
او سپس به من گفت که همۀ ما باید مشترکاً از یک سطل آب برای شستشو استفاده کنیم و هرچه بیشتر از مدت
سفر بگذرد آب آشامیدنی کمتری به ما خواهند داد.
- معاون روزی یکبار آب تقسیم می کند، یک قطره بیشتر از آنچه ناخدا اجازه داده به کسی نمی دهد.
پرسیدم:
- ناخدا هم جیره می گیرد؟
به من با خرخر گفت:
- ناخدای این کشتی، قبل از اینکه آب تمام شود خون تو را خواهد خورد. متوجه قفسهای پر از مرغش نشده ای؟
جعبه های سبزیجاتی که در پشت کشتی رویانده؟
من سرم را به علامت نفی تکان دادم. من هوس نزدیک شدن به ناخدا را نداشتم. گوشم هنوز زخم بود. بن به مخزن
کشتی اشاره کرد و گفت:
- برده ها را آنجا نگاه می دارند، درست روی آن بشکه های چوبی، و موقعی که عرق نیشکر را خالی کردیم، آنها به
مخزن پشت کشتی منتقل خواهند شد.
با تعجب گفتم:
- ولی جا برای این آدمها نیست!
بن گفت:
- ناخدا کاتورن محکم بسته بندی می کند.
صدایی غرید:
- من چه کار می کنم؟
موقعی که روبرگرداندیم، خود کاتورن را دیدیم که در نیم متری ما ایستاده بود.

romangram.com | @romangram_com