#برده_رقصان_پارت_24
دارد.
من هنوز از پرویس وحشت داشتم؛ زیرا به نظر من حالتهایش مانند مسیر جهش قورباغه ای غیرقابل پیش بینی بود.
در بعضی موارد، پرویس به قورباغۀ عظیمی شباهت داشت؛ اما تا حدی هم جالب به نظر می رسید. آن شب چیزهای
زیادی را که چشمانم نمی توانست به من بیاموزد آموختم.
نه تنها پرویس، بلکه سایر دریانوردان هم هرگز وقت خود را بیهوده تلف نمی کردند، مگر اینکه تازه از نگهبانی
بازگشته باشند. من آن روز دیدم و هرگز فراموش نمی کنم که مانند دمیدن هوا به درون ششها، باید روز و شب به
کشتی توجه داشت و یک لحظه غفلت از آن، خطرهایی به دنبال دارد. در آن هنگام به یاد داستانهای پرویس افتادم،
داستانهای توفان در دریا، دکلهایی که مانند شاخه ها می شکستند، کارکنانی که بوسیلۀ موجهای غول آسا به دریا می
افتادند، مردانی که در رشته های در حال پرواز لنگر گرفتار می شدند و در هوا تاب می خوردند و به آبهای متلاطم
می افتادند. به هیچ وجه نمی شد کار کشتی را ترک کرد.
من متوجه مردی که بالای دکل نشسته بود نشده بودم تا اینکه پرویس او را به من نشان داد و گفت:
- همیشه یک نفر نوک دکل جلوی کشتی در محوطۀ بادبانها نگهبانی می دهد، و اگر بادبانی ظاهر شود ناخدا باید از
دوربینش نگاه کند تا مطمئن شود که چیست.
سپس از دزدان دریایی ویژه در آبهای نزدیک جزایر هندِ غربی، سخن گفت. هنگامی که پرسیدم چرا ناخدا کاتورن
از انگلیسیها صحبت می کرد، در قیافه اش موذیگری توأم با عصبانیت ظاهر شد و فریاد زد:
- جسی، آنها بدتر از دزدان دریایی اند. آخر طوری سعی می کنند به کشتیهای ما حمله کنند که انگار ما هنوز به آنها
تعلق داریم؛ اما قانونی بر علیه این کار وجود دارد و این قانون به ما این حق را داده که اگر دست به کاری بزنند، آنها
را غرق کنیم. ولی آنها ما را اذیت هم می کنند؛ مثلاً ساحل آفریقا را سد می کنند یا اطراف کوبا گشت می زنند.
من پرسیدم:
- چرا؟
گفت:
- قانونهای آنها با مال ما فرق می کند. آنها جلوی تجارت برده را در کشورشان بکلی گرفته اند- بدا به حالشان- و
می خواهند ما هم حماقتشان را سرمشق خود قرار دهیم. آخر تجارت برده بهترین تجارت موجود است. ما به آن می
گوییم طلای سیاه به هر حال به هیچ وجه به ما کمک نمی کنند- رؤسای بومی قبیله ها آنقدر به خاطر کالای تجارتی
romangram.com | @romangram_com