#برده_رقصان_پارت_18

مرد کوچک اندام بدون اخطار قبلی مرا محکم گرفت و بلند کرد و گوش راستم را چنان گاز گرفت که فریاد زدم.
فوراً مرا به زمین گذاشت، و اگر مرد لاغر اندام بازوی کبود شدۀ مرا نگرفته بود، روی عرشه سقوط می کردم.
ناخدا گفت:
- خیلی حاضر جواب است، اسپارک؛ اما این ممکن است برایش درس عبرتی باشد.
مرد لاغر اندام به من تکانی داد. بعد ولم کرد و گفت:
- بله ناخدا، خیلی خیلی حاضر جواب است.
ناخدا، در حالی که به سرم نگاه می کرد و با صدایی که قبلاً صحبت می کرد تفاوت داشت، گفت:
- ما به آفریقا می رویم.
ناگهان به شکل دیوانه واری آرام شد. من خون گوشم را پاک کردم و سعی کردم که حواسم را به آنچه که می گفت
متمرکز کنم. ناخدا با اشارۀ مغرورانۀ دست تکرار کرد که به آفریقا می رویم. این کشتی کوچک تندرو ما را نه تنها
از شر انگلیسیها، بلکه از شر سایر دزدان دریایی منحرفی که سعی می کنند در تجات پر سود و خدا دادۀ برده
فروشی دخالت کنند در امان خواهد داشت. ناخدا «کاتورن» از جایگاه بردگان در «وایدا» به تعداد ممکن برده می
خرد و به ازای هر کدام ده دلار می پردازد؛ یا اینکه آنها را با عرق نیشکر و توتون معاوضه می کند و از راه جزیرۀ
«سایوتومه» به کوبا باز می گردد که در آنجا بردگان به یک اسپانیایی فروخته می شوند؛ سپس، کشتی با بار شیرۀ قند
به «چارلستون» باز می گردد، و اگر بخت یار باشد، کل سفر چهار ماه طول می کشد.
ناخدا، در حالی که به شانۀ اسپارک می زد، با هیجان گفت:
- ولی آنچه که در پی آنیم جوانان سیاه پوست قوی جثه اند. سیاهان قبیلۀ «ایبو» را نمی خواهم؛ آنها درست به نرمی
طالبی هستند و اگر بیست و چهار ساعت مواظبشان نباشی خودکشی می کنند. با این مخلوقات کنار نخواهم آمد!
اسپارک مانند مرغی که به ذرت نوک می زند سرش را به علامت تصدیق تکان داد. سپس ناخدا به من اخم کرد.
اسپارک گفت:
- تمام اطلاعات دریانوردی را بخوبی یاد می گیری، چون قرار نیست فقط برای قر دادن کاکا سیاها چند آهنگ بزنی
که امرار معاش کنی!
ناگهان آهی کشید و به نظر می رسید که بی نهایت افسرده شده باشد. گفت:
- آه... تمامش کن اسپارک.

romangram.com | @romangram_com