#باران_بی_قرار_پارت_94
_هی آقابارآخرتون باشه به خانم من بی احترامی می کنید
یه دستشوبالابردوگفت:
_باشه باشه تسلیم
یهوباراناهم اومدورفت بغل سوشا.لپای آرتینوگرفتم وحسابی بوسیدم حیف که نمی تونستم بغلش کنم دکترمنع کرده بود.یه نگاه کردم دیدن سوشابه بنیامین وچندنفردیگه مشغول صحبته به کیان که به حرکاتم نگاه میکرد،نگاه کردموگفتم:
_کیان چراگوشیتوجواب نمیدی؟
_گوشیم؟مگه زنگ زدی؟من اصلاحواسم نبودآخه سایلنته!
_نه ولی النازخودشوکشت بی که زنگ بزنه بهت
اخماش توهم شد
_گناه داره بخدامعلوم نیست کجایی دست بجه روگرفتی بردی بدون اینکه بهش بگی
_کجاس الان؟
_اونطرف سالن نزدیک جایگاه
خواست بره که دستشوگرفتم وباهم رفتیم النازهنوزم سرش توگوشیش بود نزدیکش که صدیم خودم صداش کردم:
_الناز
متوجه نشد
romangram.com | @romangram_com