#باران_بی_قرار_پارت_90


_کدومومیگی؟

به سمتی اشاره کرد

_همون که کت وشلوارنقره ای تنشه کردواتشم راه راه

بهش نگاه کردم،بهش میخوردسی ساله باشه.پوفی کردموگفتم:

_خب که چی؟

_ اسمش ساسانه خواستگارآرامه!قراره باهم ازدواج کنن

_درووووغ!آرام که می گفت من نمیخوام ازدواج کنمواین حرفا

_ خودت داری میگی دیگی ایناهمش حرفه ونازدخترونه خیلی وقته باهاش دوسته خودش گفت چندوقت دیگه هم نامزدیشونه تا...

سوشاحرفشوقطع کرد:

_النازجان یه چنددقیقه خانمموبهم قرض میدی؟

چشم غره ای نثارش کردوبااکراه گفت:

_باشه حتما

وازروی صندلی بلندشدورفت وسط وشروع کردقردادن!سوشاکنارم نشست ودستموتودستش گرفت وگفت:

_چی میگفت این الی توگوشت؟

romangram.com | @romangram_com