#باران_بی_قرار_پارت_72
بوسه ای روی گونه بارانانشاندومیوه ای به دستش دادبارانابالبخندمیوه راازاوگرفت ومشغول خوردن شد.
کلاله_ آقاراستین راستش من دوست دارم مادرنفس خانم روهم ببینم شماآدرس خونشون رامیدونید؟
_بله ولی مادرش الان مشهده،اینجانیست.میتونم آدرسشوبهتون بدم بعدابهش سربزنید
_بله ممنون میشم
* * *
دسته گل بزرگی راکه خریده بودبه پروانه دادوصورتش رابوسید.پروانه وامیدهردوتشکرکردند.
پرنیاوباراناهردومشغول بازی بودند.
پروانه_ خیلی ممنونم کلاله جان،جناب ارجمندخیلی خوش اومدید
هردوباهم پاسخ دادند:
_ممنون،لطف دارید
وبه هم لبخندزدند.امیدباچهره ای گشاده ورفتاری گرم باآنهاصحبت میکردگویی هزارسال است انهارامیشناسد.بعدازدقایقی خوب وناب که به گپ زدن وصحبت های متفرقه گذشت کلاله وسوشاقصدرفتن کردند،بازهم کلاله صورت پروانه رابوسیدوازاوتشکرکردوبه همراه باراناوسوشابه خانه بازگشتند.
***
بعدازخواباندن باراناکلاله به اتاق خودشان آمدوکنارسوشادرازکشید،چیزی نگذشته بودکه دستهای سوشادورکمرش حلقه شد،سرش رابه سینه اش فشردوگفت:
_ دیدی باراناچه خوشحال شده بودازدیدن خونه جدید؟
romangram.com | @romangram_com