#باران_بی_قرار_پارت_2
همین لحظه به دادم برس آی دخترآشوب
که مسلوب غرورت شده این عاشق محجوب
کودستای سازش؟کوعطرنوازش؟
کودستای سازش؟کجاست عطرنوازش؟
مهربون بیاقلب منوازنوبسازش
* * *
سوشاباراناروازخودش جداکردوازشیشه کوچک به درون اتاق چشم دوخت،پزشک دستگاه شوک راکنارگذاشت ومشغول چک کردن دوباره وضعیت کلاله شدسوشاماتزده به صحنه نگاه میکردپزشک معالج بعدازدادن دستوراتی به چندپرستارحاضردراتاق ازاتاق خارج شدسوشاوبقیه جلوی پزشک ایستادندسوشاباصداز لرزانی ازدکترپرسید:
_ کلاله خوبه؟
پزشک متاثرسری تکان دادوگفت:
_ علایم حیاتیش برگشته امااگرتادوروزدیگه قلبی براش پیدانشه دیگه هیچ کاری ازدست ماساخته نیست
سوشانگران دستی به موهاش کشیدوبادست دیگرش دست باراناروفشرد،بغض سحرترکیدوباگریه گفت:
_ کلالا مامان دلم خیلی برات تنگ شده عزیزم کلاله
بی تاب کلاله روصدامیزدکارن لبهاشوروی هم فشروسحروازبیمارستان بیرون برد کیاناآروم اشک میریخت،آقای ارجمندلبهاشوروی هم میفشردتااشکهاش فرونریزه،لیلا(مادرسوشا)باچ شمان پرازاشک نظاره گرکودکی بودکه بی قرارپدرش رادرآغوش کشیده بود،به سمت سوشارفت وباراناراازاوگرفت.موهایش راازپیشانیش کنارزدوآرام نوازشش کرد
_ گریه نکن عزیزدلم گریه نکن گلم مامانی حالش خوب میشه
romangram.com | @romangram_com