#باران_بی_قرار_پارت_103
سوشاباذوق بهاراروتوبغلش گرفته بودوگاهی به من وگاهیم به اون نگاه میکرد.
_دوساعته بی چی نگاه میکنی؟
_به دخترم
خندیدم وگفتم:
_به نتیجه ای هم رسیدی؟
_نشست کنارم وگفت:
_اره
_خب؟
_اینکه بهارااصلاشبیه تونیست
_خندیدموگفتم:
_من که ازاول گفتم شبیه توه
_خیلی خوشحالم کلاله...من خیلی خوشبختم چون یه خانواده عالی دارم...تو،باراناوبهارای چندروزه
لبخندمهربونی بهش زدم.بهاراروکه خواب بودتوتخت مخصوصش گذاشت ونشست کنارم.گفتم:
romangram.com | @romangram_com