#برایم_از_عشق_بگو_پارت_71

خوب به منم بگو بخندم نا مرد.
ترنج با این حرف ماکان بلند تر خندید و لج او را در آورد. ترنج داشت جواب مهتاب را می داد.
فعلا بای بچه پرو.
وقتی جواب را سند کرد. ماکان با حرص گوشی را از دستش کشید و روی صندلی عقب پرت کرد.
اگه می خواستی با دوستت اس ام اس بازی کنی پس چرا با من اومدی بیرون. الان دارم نیم ساعته الکی توی خیابون می چرخیم.
ترنج در حالی که هنوز خنده روی لبش بود گفت:
نه دیگه خداحافظی کردم باهاش.
ماکان باز هم توی آینه نگاه کرد و گفت:
خوب حالا کجا بریم؟
ترنج فکری کرد و گفت:
بریم پیتزا.
زود نیست؟
وای ماکان من از دیشب هیچی نخوردم. تو دانشگاه نزدیک بود غش کنم.

romangram.com | @romangram_com