#برایم_از_عشق_بگو_پارت_70
کافی شاپ قبرستون.
ترنج این بار بلند تر خندید.
خوب خره چرا رفتی؟
خوب لیمو شیرین گیرم انداختن خواهر خائنم هم باهاشون هم دستی کرده.
خر نشی؟
نه عزیزم. دلم می خواد این چنگال و بکنم تو چشمای دریده این م*ر*ت*ی*ک*ه بی حیا.
سهیل؟
نه بابا بزرگ.
ببین داداشم دیگه دادش در اومد.
باشه از طرف من بب*و*سش.
خاک تو سر بی حیات بعد به اون بابابزرگ می گی به حیا.
چیه می خوای بین دوتا کفتر عاشق و به هم بزنی؟
چشمای ترنج از پرویی مهتاب گرد شده بود و هم زمان می خندید. ماکان کنجکاو شده بود.
romangram.com | @romangram_com