#برایم_از_عشق_بگو_پارت_20

و چشمکی به ترنج زد. دو تایی کله هایشان را تو موبایل مهتاب کرده بودندو داشتند پیام ها را می خواندد.
که ترنج گفت این خوبه بفرست وقت ندارم بنویسم.
مهتاب هم سریع فرستاد.ترنج هم فرواردش کرد:
هر چند تنهایی را دوست ندارم. اما دوست دارم در قلب تو تنهای تنها باشم.
زیرش هم توی پرانتز نوشت خانم منصوری کجاست؟
و ریز ریز خندید.ارشیا به ثانیه نکشید جواب داد:
همین الان دفتر گروه بودم. درخواست دادم اتاقم و عوض کنن.
کلاس که تمام شد داشتند وسایلشان را جمع می کردند که موبایل مهتاب زنگ خورد. مهتاب نگاهی اخم الود به شماره اش انداخت و به ترنج گفت:
وسایل منو هم می بری ؟
ترنج با سر جواب مثبت داد و گفت:
آره.
مهتاب با اخم هایی در هم کشیده موبایلش را جواب داد:
بله؟

romangram.com | @romangram_com