#بر_خاک_احساس_قدم_میگذارم_پارت_47
-شما مشکلی داری؟
امیر-نه خانم من چکاره ام اصلا..این گردن ما از مو باریک تر..!
من:اقیای امیر حسین اقا..خوب نیست اول زندگی تو انجمن ز-ذ مشارکت فعال داشته باشینا..بذار یکسال بگذره..اون موقع ..
فرنود-بفرما..اونوقت بهش میگم ذلیل بهش بر میخوره..
امیر-هانا خانم بذار برسی از راه میبینم اونوقت این اقاتون اینا به فرنود اشاره کرد حضور فعال دارن یا نه..
-اووووووووه تا اون موقع خدا بزرگه..فعلا شما صدر جدولی..
میترا-والا بخدا..حیف کیانا که به تو جواب مثبت داد..الهی بمیرم برای کیانای بیچاره ..
امیر-اوی میترا داشتیم؟
کیانا پرید وسط:
-ای بابا هرچی هیچی نمیگم..مکث کرد و اروم گفت شوی منو تنها گیر اوردید گمشین اونور..خصوصا تو میترای بخیل..!
همه اووووو کشیدیم..
میترا-عوووووق حالم بهم خورد..برین یه جایی دور از چشم من بهم چرت و پرت بگین..چه نرسیده دختر خاله پسرخاله شدنا شوی من..نه تورو خدا..حالا که نه به باره..نه به داره..
امیر-اتفاقا هم به باره ..هم به داره..
من:اقای به بار و به دار...اصلا شیرینی ما چی شد؟ رفتم وسط کلاس و داد زدم:
ما شیرنی میخواییم یالاما شیرینی میخواییم یالا. وقتی همه فهمیدن قضیه از چه قراره ریختن رو سر امیر کچلش کردن از بس گفتن باید به ما شیرینی بدی..امیر نزدیک بود در بره که سیامک جلوشو گرفت کلی خندیدیم..
سیامک-ببین داداشم تا شیرینی این قوم مغول رو ندی به جان همین میترا نمیذارم پاتو از دانشکده بذاری بیرون..منم طرفدار حقوق قوم مغولم..خودت که بهتر میدونی!!!
میترا-ترمز کن اقا سیا...جون منو از سر راه اوردی مگه؟
کیانا-بمیرم شویم اول زندگی سرش طاس شد!
امیر-خیله خوب بابا..مثل این نخورده ها میمونن..ولم کن سیا نمیخوام که در برم..کم مونده قفل و زنجیر کنی..کیا ماشین اوردن..؟
romangram.com | @romangram_com