#بر_خاک_احساس_قدم_میگذارم_پارت_45
نفر اول هم میترا شروع کرد..
میترا-ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر باز آ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
نفر بعدی من شروع کردم:
-رسید مژده که امد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسدمصرفش گل است و نبید
کیانا-دلی که با سر زلفین او قراری داد گمان مبر که بدان دل قرار باز اید
انقدر دخترا تند تند بعد از همدیگه شروع میکردن که به پسرا فرصت نمیدادن..و کلی هم بابت این ماجرا ریز ریز خندیدیم.. بلافاصله بعد از تموم شدن دور اول دور دوم با کیانا بود..وقتی هم کیانا بیتش رو خوند امیرحسین یکی از دوستای فرنود و سیامک شروع کرد..اتفاقا هم که یه یکی دو سالی میشد که امیر چشمش دنبال کیانا بود و به هر طریقی سعی در راضی کردنش داشت..ولی این دوست کرموی ما به هیچ صراطی م*س*تقیم نمیشد..:
امیر حسین- دست از طلب ندارم تا کام من براید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن براید....بعد از خوندن بیتش حالت گریه به خودش گرفت و همگی فهمیدیم ماجرا از چه قراره..ظاهرا این بار سر کلاس دست به کار شده.. از این کارش مرده بودیم از خنده..
سیامک-غصه نخور داداشم..یه نگاه به کیانا کرد و گفت:
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن براید..که احتمالا جان از تنت در میاد داداشم..عیب نداره بالاتر از سیاهی که رنگی نیست داداش من..اصلا چیزی که فراوونه دختر..
کیانا لب و لوچه اشو کج و کوله کرد :چیــش..مسخره.. که همه خندیدن..
ناصری هم میخندید-خانم کمالی جان از تن این دانشجوی ما درامد..هنوزم مرغ شما یه پا داره..؟ بیچاره کیانا سرخ شد و سرشو انداخت پایین..
فرنود-عروس دنبال کفش پاشنه 20 سانتی میگرده تا بعد از کلاس فرق امیر حسین رو از وسط بشکافه..!
اشکان یکی از پسرا یدفعه از جاش بلند شدو همونطوری که دست میزد گفت:
-خوووووووبب..پس مباااااارکــــه
.کیانا مثل سیب زمینی از جاش پرید و رو به اشکان با صدای بلندی گفت:
-چی چی و مبارکه..چی میگی شما واسه خودت؟
استاد-در می خانه بسته اند دگر افتتح یا مفتح الابواب..
سیامک به اشکان و کل پسرا اشاره کرد و از جاش بلند شد و شروع کرد دست زدن:
-بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا..الف بده اقا..
romangram.com | @romangram_com