#بر_خاک_احساس_قدم_میگذارم_پارت_41

-فرنود؟ منتظر نگاهم کرد..میگم..بابا...تو...یعنی اینکه..منظورم اینه که بابا چیزی رو ازت دیده ..و...به اینجای حرفم که رسیدم نفسم داشت بند می اومد...ادامه دادم...تو به من نگفتی..چشمام بستم.میترسیدم نگاهش کنم..

-هانا؟

صداش پر از بهت بود..دیدم مات و مبهوت زل زده به من. سریع گفتم:

-ببین به خدا منظورم اون چیزی که فکر میکنی نیست..من فقط میگم..نکنه تو ..

-مگه بهم اعتماد نداری؟

این حرف رو که زد حرفم رو قطع کردم..

زمزمه کردم: بیشتر از جونم. ولی ..تو جای من بودی چی فکر میکردی؟

-باور کنم بهم شک نکردی؟

-من شک نکردم. فقط گفتم چرا بابا بی دلیل پافشاری میکنه..تو جای من بودی چی فکر میکردی؟ ذهنم به هزار راه کشیده شده...چرا متوجه نیستی؟تو جای من بودی چی فکر میکردی؟

جواب داد:

-به هر چی فکر میکردم الا این یکی....من هیچ وقت به عشقم..به کسی که دوستش دارم هیچ وقت شک نمیکردم هانا..هیچ وقت..

-من منظور بدی نداشتم..تو خودت رو بذار جای من..برای رسیدن به جوابت به چی فکر میکنی؟دنبال یه دلیل نمیگردی؟دنبال یه چیزی که قانعت کنه؟

نمیدونم چرا تازگیا بی دلیل بغض میکردم.. از دست خودم عصبی بودم!راست میگفت..شاید زیادی ناز نازی و لوس شدم.. کیفم رو برداشتم و بلند شدم

-بشین هانا.. داشتم میرفتم که گوشه استین مانتوم رو گرفت

-فرنود ولم کن..بچه ها میبینن...

- خیلی خوب پس بشین.

اروم نشستم..

پشتش رو به من کرد..چند قدم رفت و برگشت.ای کاش اون حرف رو نمیزدم...مطمئنم فکرای خوبی نمیکنه ،شاید با خودش میگه بهش اطمینان کافی رو ندارم ..خب ...خب هر کس دیگه هم جای من بود همین فکر رو میکرد..

میگن عشق ادمو کور میکنه... من کور بودم؟! عاشق بودم؟! چرا جز این فردی که مقابلم ایستاده هیچ کس در نظرم نمیومد و نمیتونستم به کس دیگه ای فکر کنم؟؟!


romangram.com | @romangram_com