#بر_خاک_احساس_قدم_میگذارم_پارت_30

جواب داد وقتایی که خوابم نمیبره گوسفند میشمارم! با این فکر لبخندی زدم..بماند که اون روز چقدر سر به سرش گذاشتم که دیوونه ای! اونم همچین تلافی کرد که دیگه جرئت ندارم بهش بگم دیوونه ای! امتحانش که ضرر نداره.. 1 گوسفند..2گوسفند...3 گوسفند..خمیازه....4 گوسفند ...5 گوسفند...خمیازه بعدی.. نه مثل اینکه راستی راستی اثر داره

9 گوســفند..10 گوســ... 11 گـــو.......... و نفهمیدم کی خوابم برد

....

الارم گوشیم دیگه داشت خود کشی میکرد که بیدار شم!.. با کوفتگی و چشمای بسته دستمو بهش کشیدم تا صدای گوش خراشش که مانند مته روی مغزم حرکت میکرد خاموش بشه.. خوشبختانه قطع شد و منم با خیال راحت چشمام رو هم گذاشتم...نمیدونم چقدر گذشته بود ولی 5 دقیقه نشده بود که صدای نحسش باز زیر سرم بلند شد.. خواستم باز قطعش کنم که در کمال تعجب چشمم به ساعت خورد...نــــــه....ساعت نه و نیمه!!! مثل برق از جام پریدم و سر صبحی تو اتاق شروع کردم داد زدن:

-هانیه...هانیــــه..بلند شو. از دستشویی اومدم بیرون که دیدم بالش رو گذاشته رو سرش و هنوز خوایه! تکونش دادم:

-هانـــــیـــــــه..بلند شو مدرست دیر شد.. هانی..

-ولم کن جون هرکی دوس داری بذار امروز رو بخوابم..

-هانی..

-اه هانا هی داد نزن سرم رفت اول صبح..امروز دو ساعت اول بیکاریم..خودم میرم فقط بذار بخوابم و دوباره جابه جا شد و خوابید..

-من نمیدونم نیای خونه داد و قال راه بندازی که مامان فردا مجبور بشه برای نیومدن تو بیاد مدرسه..

-اهههه..نه نمیگم...میخواییم مثل علافا حیاط رو متر کنیم.حداقل دو ساعت بیشتر میخوابم.

-خیلی خوب..ساعت رو کوک میکنم میذارم بالا سرت..نزنی تو سرش خواب بمونی.

مقنعمو صاف کردم و هول هولکی یه ریمل زدم ...امروز زده بودم به تیپ مشکی..یه رژ صورتی خیلی ملایم که اصلا معلوم نبود و بیشتر به برق لب شباهت داشت زدم..کیف و جزوه هام رو هم تند تند چپوندم و زدم بیرون..بگو اخه میمیری دیشب این کارار و انجام بدی که الان در به در دنبال جزوه هات نباشی؟!..

سوییچ رو از رو اپن چنگ زدم:

-مامان من ماشینو بردم..

مامان تند از اشپزخونه اومد بیرون:

اِ... هانا کجا..من امروز کلی کار دارم با ماشین..

-دیرم شده مامان

-حداقل صبر کن یه لقمه بخور بعد برو


romangram.com | @romangram_com