#بر_خاک_احساس_قدم_میگذارم_پارت_16

نفسشو تو گوشی فوت کرد و گفت:

-خداییش من موندم تو کی میخوای ادم شی؟؟؟هر دفعه من زنگ میزنم..باید تا بوق اخر منتظر بمونم تا تو این گوشیه وامونده رو برداری؟بخدا ادم از زنگ زدن بهت نا امید میشه..این دفعه دیگه گفتم حتما خود کشی کردی و تو ترافیک اون دنیایی...اخه نه که تعداد مرگ و میر روز به روز زیاد تر میشه..اینه که اون ورهم خطش شلوغه دیگه..وسیله مسیله نقلیه هم نداره که بلکه زودتر برسه ادم..

خندم گرفته بود اساسی...این بشر عمرا میتونست جلوی یه بند حرف زدنشو بگیره...

-دوما...زهر مار و جانم...منو با اون اشتباه گرفتی...همچین پشت تل با ناز و عشوه میگه جانم که به شک افتادم و یه دور گوشیمو نگاه کردم ببینم درست گرفتم یابه یکی زنگیدم که منتظر بوده طرف بهش بزنگه و عشوه شتری سرش خالی کنه..

-میترا؟

-هان؟

-سخنرانی ت تموم شد احیانا؟؟

-فکرکنم اره حالا که چی؟

-هیچی فقط میخوام بدونم تو حرف زدنت با واژه ای به اسم نفس گرفتن اشنا هستی اصلا؟؟

-هانا جان..خفه..من هرکاری کنم نمیتونم مثل جنابعالی شمرده شمرده و باکلــــــــــاس حرف بزنم! تا حالا خیلی هم تمرین کردم..ولی بدتر گند میزنم تو حرفیدنم.. جوری حرف میزد که از خنده افتاده بودم رو تختم.

-خندیدنت رو بذار واسه بعدا لازمت میشه..نگاه توروخدا..حواس واسه ادم نمیذاری که..گمشو پایین...دیر بیای رفتم..

-مگه تو اومدی؟؟اوکی الان میام..

-نههههههههههههههه...

با کلافگی گوشی و جا به جا کردم : بـــــاز چیــه؟!

-دارم راه میوفتم..از اونجاییکه تو از اون دسته ادمایی هستی که تا بمبم نزنن از جات تکون نمیخوری...گفتم زودتر اعلام کنم و شما یه تکونی به خودت بدی و از اون جای مبارکت که ندیده حدس میزنم تختته! بلندشی....هان..راستی اینم بگم..بلند نشی مثل اون سری مثل مرده ها بیای که من وحشت کنم دیگه وای بحال بقیه..

-امر دیگه؟؟

-هیچی...اهان زودتر بیا تا علف زیر چرخای ماشین من بدبخت جنگل انبوه امازون نشه..

-باشه باشه باشه..مخمو خوردی...کاری نداری؟

-چرا مثل ادم نیای کلتو خودم دودستی میکنم و تقدیم عمو منصور میکنم..به جون ملودی..


romangram.com | @romangram_com