#بر_خاک_احساس_قدم_میگذارم_پارت_15

خندم گرفته بود..ریز ریز میخندیدم..:- اره بخند که حالم خنده داره..

-بسه دیگه برو سر کارت دیگه داری کم کم شر و ور میگی..

-تازه روحیه امم تضعیف شده..یه سره مثل چسب قطره ای چپیدم تو اتاق..به هوای اب خوردن و م*س*ترا میام بیرون..بعدشم که چرتم میره هوا..

-خب خب ..باشه فهمیدم..میبینمت..برم کلی کار دارم..تو کاری نداری؟؟

-نه قربونت..من از اولم کاری نداشتم..تو اومدی با گوشیت 4پا پریدی رو گوشیه من!

-میگم میخوای دو کیلو رو برات بخرم؟؟توروخدا تعارف نکن..

-نه زحمتت میشه..خودم میخرم..

-بابا برو کلی کار دارم...خدافظ!

-خندید:باشه بای...میبینمت!

هانیه حاضر و اماده اومد تو اتاق..:

-دختر تو کی اماده شدی؟؟زوده الان..!

-باز گریه کردی؟؟هانا جون من..بخاطر من بس کن..توروخدا انقدر خودتو اذیت نکن..حداقل یه امشب ..باشه؟؟؟

شادی هانیه تو دنیا برام از هر چیزی با ارزش تر بود..سرمو تکون دادمو یه باشه گفتم....نمیدونستم میفهمه چی میگم..؟؟معلومه که میفهمه..اون دیگه بچه نیست که ردش کنی بره پی کارش..

بلند شدم و به سمت کمد راه افتادم..بهترین گزینه تو شرایط الان این بود که یه نفر کنارم باشه..وبازم از میترا ممنونم که این شرایطو برا فرهم میکنه..

فصل سوم:





حاضر و اماده رو تختم نشسته بودمو توی افکارم غرق شده بودم..افکاری که نمیتونستم از ذهنم جداشون کنم..افکاری که با دید اول مثل یه پازل پوچ و بی معنی بودن..ولی وقتی تیکه های این پازل رو کنار هم چیده میشدند..دیگه بی معنا نبودن..دیگه بی ربط نبودن..بر عکس..انقدر سفت و محکم بهم چسبیده بودن که به این راحتیا از هم جدا نمیشدن..دیگه نمیتونستم براشون لفظ پوچرو بکار ببرم....انگار با چسب قطره ای محکم بهم چسبونده بودنشون و من این وسطه هیچ کاره بودم..فقط باید با ذهنم تطابقشون میدادم..که بازم هر کاری میکردم نمیتونستم..نه نمیتونستم خودمو ..زندگیمو با این افکار هماهنگ کنم..دنبال یه راه چاره درست میگشتم..میترا میگه خودتو باز ندگیت هماهنگ کن...چه انتظار سختی...و سخت تر از اون اینه که بخوام به زور باهاشون کنار بیام...با یه اجبار..من دنبال یه دلیل منطقی بودم..یه چیزی که بتونه قانعم کنه..بتونه کارای بابا رو برام حلاجی کنه..ویبره گوشیم که کنارم بود تختم رو لرزوند..به اسم میترا که روی صفحه گوشی بود چشم دوختم..دلم نیومد گوشی رو بردارم..عاشق زنگ گوشیم بودم..یه اهنگ خیلی لایت و ملایم...اروم و سرشار از احساس...این اهنگ حتی تو بدترین شرایط هم بهم ارامش میداد..قبل از اینکه قطع شه دستم رو روی دکمه سبز کشیدم:

-جانم؟


romangram.com | @romangram_com