#بانوی_کوچک_پارت_29
-این اقاهه کلی مال و منال داره اگه خونه شونو ببینی شاخ در میاری . خونه که نبود قصر بود والا. زن عمو همین طوری با ذوق تعریف میکرد و من از لحن زن عمو خنده ام گرفته بود.زن عمو از اون ادمهایی بود که به هر کس به اندازه ی پولی که داشت احترام می گذاشت و عشقش عوض کردن النگوهاش بود که هر ماه یکبار این کارو میکردو بعدش پزشو به عالمو ادم میداد
با خنده پرسیدم مگه شما خونه شون رفتی؟
-اره همون موقع که آریاانژاد تو رو از عموت خواستگاری کرد ما رفتیم تحقیقات. عموت گفت بریم که فکر نکنن تو بی کس و کاری
بلند خندیدم :چی میگی زن عمو
-دختره ی چشم سفید خواستگار داشتن اینقدر خوشحالی داره.ندید بدید.البته بایدم بخندی تو از اولم شانس داشتی
در حالی که خند ه ام بند نمی اومد گفتم کی ازمن خواستگاری کرده:آریانژاد بزرگ همون که تو سالنه . عموت میگه از کله گنده های تهرانه . خیلی پولداره
یکم که اروم تر شدم گفتم : بسه زن عمو شوخی جالبی بود
-شوخی چیه ؟باور نمی کنی ؟
رفتم توی فکر . تو فکر حرفهای زن عمو باید خودم می پرسیدم تا باور می کردم.دویدم سمت سالن که همه نگاهشون برگشت سمت من به سمت شهروز نگاه کردمو گفتم:شما اقای آریانژاد هستید
با یه لبخند مهربون گفت:بله
-همون که یه عالمه رستوران و فروشگاه داره
-بله
-همون که یه عالمه پول داره؟
خنده اش گرفته بود و بالبخند گفت:بله هم رستورانا مال منه وهم میگن خیلی پول دارم
romangram.com | @romangram_com