#باغ_پاییز_پارت_7
به لبه پنجره تکیه داد و رو به من گفت:
-خواهر جون تو لجی. یادت نیست! طفلکی که از خارج برگشت اومد خونمون واست سوغاتی اورد چی کارش کردی؟
از یاد آوری اون روز خنده ام گرفت و گفتم:
-خوب کردم . پسر پرو فکر کرده بود با دیدن اون عطر گرون قیمتش واسش غش می کنم . خوب حالش رو گرفتم .
-چی چی خوب کردی . ورداشتی بیخودی عطر رو پرت کردی از پنجره بیرون که چی؟ بیچاره کف کرده بود که این روانی چرا اینجوری کرد . بعد هم با پرویی بهش گفتی پاشو از خونه ما برو بیرون . به خدا من اگه جای اون بودم نمیزاشتم بابام یه دقیقه دیگه ماها رو اینجا نگه داره ...
خنده ام رو قورت دادم و گفتم:
-که چی؟ تقصیر خودش بود که برگشت گفت پاییز این عطر رو از یکی از بهترین و گرونقمیت ترین عطر فروشی های توی پاریس برات خریدم . بهار ریز خندید و گفت:
-خوب اون تقصیر خودش بود . اون سری رو چی میگی که طفلک اومده بود تو باغ قدم بزنه تو بدون روسری تو باغ وایساده بودی؟ یادته چطوری بهش پریدی؟ پسر از ترسش فرار کرد ؟
پشتم رو بهش کردم که باز هم خنده ام رو نبینه . در حالی که خیلی خنده ام گرفته بود گفتم:
-خوب چی کار کنم پسره اگه دلش میخواست بره هوا خوری میرفت تو پارک قدم میزد . حالا خدا رو شکر که لباسم مناسب بود اگه با تاپ بودم چی؟
romangram.com | @romangram_com