#باغ_پاییز_پارت_5

شونه هام رو بالا انداختمو در حالی که به سمت اشپزخونه میرفتم گفتم:

-بهتر از این سروش .

مامان که صدام رو شنیده بود برگشت و نگاهم کرد .لبخند زدم و ظرفها رو توی ظرفشویی گذاشتم و گفتم:

-مادر من بد میگم؟ مثلاً اگه من پول داشتم بهشت رو میخریدم و مینداختم زیر پات

مامان چشم غره ای به صورتم رفت و گفت:

-بسه .اینقدر مزه نریز . در ضمن بهشت خریدنی نیست ...

بهار سفره به دست وارد آشپزخونه شد و گفت:

-در ضمن پاییز خانوم بهشت زیر پای مامان گلمون هست ...

و بعد زد زیر خنده .شونه هام روبالا انداختم و آب رو باز کردم تا ظرفها رو بشورم که مامان گفت:

-پاییز ظرفها روول کن . بیایید بریم اونور من کار زیاد دارم .

romangram.com | @romangram_com