#باغ_پاییز_پارت_33
رو ازش گرفتم و با نفرت پام رو روی زمین کوبیدم و گفتم:
-خیر با شما نبودم .
صدای خنده اش رو شنیدم. در همون حال که به سمت خونه میرفتم پیش خودم فکر کردم چرا اینقدر سروش و پری از حرص دادن من لذت می برند؟. پسره نکبت . خجالت نمیکشه جلوی چشم من میگه عزیزم صداش میکنم . خاک تو سرت که اینقدر ذلیلی . اه. اه . خشگلم . یکی نیست که بگه کجای اون ایکبیری خشگله. .زیرلب غر میزدم که صدای مامان رو شنیدم.
-چی شد مادر چرا برگشتی؟
با حواس پرتی سر تکون دادم و با دیدن مامان یادم افتاد که چرا با عجله برگشتم .با دستم بر سرم کوبیدم و گفتم:
-اه مرده شورت رو ببرن که حواس واسه ادم نمیزای.
-با کی هستی؟
به مامان نگاه کردم و در حالی که منظورم به سروش بود گفتم:
-هیچی با خودم بودم .کلاسورم رو جا گذاشتم اومدم ببرمش.
-باشه مامان جان برو تا دیرت نشده .
romangram.com | @romangram_com